لایواکشنهای Disney؛ حرکت بر روی لبهی تیز خاطرات!
با اکران لایواکشن لیلو و استیچ، دیزنی توانست خاطرهی بد سفیدبرفی را از خاطرهها پاک کند. در این مطلب میخواهیم نگاهی داشته باشیم به لایواکشنهای دیزنی و شکست و موفقیتهای آنها رو بررسی کنیم. اما قبل از این کار به مفهوم خود لایواکشن میپردازیم. لایواکشن یا همان حرکت زنده، در واقع نوعی فیلمسازی است که به جای پویانمایی و انیمیشن، از فیلمبرداری با بازیگران زنده بهره میگیرد. با این حال، فضای فانتزی و کارتونی لایواکشن در بیشتر مواقع حفظ میشود.
دیزنی اولین بار یکی از محبوبترین شاهدختهای خود را در قالب لایواکشن بر روی پردهی سینما برد؛ یعنی آلیس. به آلیس در فیلم Alice in Wonderland با بازی میا واشیکوفسکا روحی تازه دمیده شد و چنان موفقیتی را برای دیزنی به ارمغان آورد که غول فیلمسازی هالیوود هوس کرد تا تمام شاهدختهای خود را در قالب لایواکشن زنده کند. البته دیزنی برای تجربهی اول خود چیزی کم نگذاشت و تیم برتون فانتزیباز را به عنوان کارگردان به کار گرفت. برتون نیز با تیمی از بازیگران همیشگی خود از جمله جانی دپ و هلنا بونهم کارتر، دنیای فانتزی آلیس را به بهترین وجه ممکن تصویر کرد.
سپس نوبت به سیندرلا رسید که بدون شک محبوبترین شاهدخت دنیای دیزنی به حساب میآید. سیندرلا با بازی لیلی جیمز زیبا و البته بازی به یاد ماندنی کیت بلانشت در نقش نامادری، باز هم اثری موفق در کارنامهی دیزنی ثبت کرد. در ادامه فیلمهایی مانند The Jungle Book با صداپیشگی بینظیر اسکارت جوهانسن در نقش مار و Pete’s Dragon تولید و اکران شدند. اولین اثر با استقبال خوب گیشه همراه شد، ولی دومین اثر آنچنان که باید و شاید مورد استقبال قرار نگرفت.
دیزنی که همیشه شاهدختهایش را به عنوان کارت آس رو میکند، بار دیگر برای موفقیت بیشتر دست به دامان یکی از آنها شد و چه کسی بهتر از دیو و دلبر. اما واتسون در اوج زیبایی نقش دلبر را بازی کرد و با دلبری از تماشاگران، دیو و دلبر را تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال کرد. Christopher Robin نیز یکی دیگر از کماستقبالترین لایواکشنهای دیزنی بود که نتوانست فروش خوبی را تجربه کند.
اما شاید اوج موفقیت دیزنی در این زمینه را باید The Lion King دانست. انیمیشنی که در خاطرات کودکی بسیاری از کودکان جهان ثبت شده بود و بسیاری دیزنی را بابت ساخت این لایواکشن سرزنش میکردند، تبدیل به اثری شد که بیش از یک میلیارد دلار در گیشه فروش داشت. دیزنی در شیر شاه نه تنها از نظر بصری فوقالعاده عمل کرده بود، بلکه از نظر موسیقایی نیز اثری در شان کارتون کلاسیک شیر شاه خلق کرده بود.
تیم برتون برای دومین بار با دامبو با دیزنی همکاری داشت. لایواکشنی که فروش خوبی داشت و توانست انتظارات را برآورده کند. علاالدین با بازی ویل اسمیت نیز تقریبا بازخوردهای مثبتی از گیشه و منتقدان دریافت کرد. لایواکشنهایی مانند Lady And the Tramp، مولان، 101 سگ خالدار و پیتر پن آثاری متوسط بودند. دیزنی در پیتر پن حرکتی کرد که به مذاق بسیاری خوش نیامد و آن هم انتخاب کردن بازیگری رنگین پوست برای بازی در نقش فرشته بود. این شرکت در پروژهی بعدی خود، یعنی پری کوچولو، پا را فراتر نهاد و بازیگری سیاهپوست را برای بازی در نقش یکی از شاهدختهای کلاسیک خود انتخاب کرد.
از همینجا بود که انتقادها از دیزنی بالا گرفت و بسیاری این حرکت را جسارت تلقی کردند و بسیاری نیز آن را حرکتی مثبت دانستند که باید سالها پیش صورت میپذیرفت. با وجود تمام این حرف و حدیثها، پری کوچولو با تکیه بر عنصر موسیقایی خوب، توانست در گیشه موفق عمل کند و شاید همین موفقیت بود که دیزنی را برای حرکت بعدی خود جریتر کرد.
کنار آمدن با پری کوچولوی سیاهپوست در مقایسه با کنار آمدن با سفید برفی سیاهپوست بسیار آسان بود. سفیدبرفی که در همین کشور خودمان نیز سینه سوختههای فراوانی دارد و بارها و بارها دستخوش ساختن فیلم و سریال قرار گرفته، نباید رنگین پوست میشد. با این حال، دیزنی باز هم بیتوجه به مخالفتها به کار خود ادامه داد. اثر نهایی با بازی فوقالعاده بد بازیگران اصلی فیلم، یعنی ریچل زگلر و گل گدوت، تا مدتها سوژهی میمهای شبکههای اجتماعی شد، پایینترین امتیازها را از سایتهای سینمایی گرفت و خسارتی چند صد میلیون دلاری به شرکت وارد کرد.
اما لیلو و استیچ که به عنوان آخرین لایواکشن دیزنی روی پردهی سینماها رفته، با استقبال مخاطبان در کشورهای مختلف روبرو شده و میتواند تا حدودی ضرر سنگین سفید برفی را برای شرکت جبران کند. موآنا و هرکول از جمله لایواکشنهای آیندهی دیزنی هستند که میتوانند بار دیگر خانوادهها را دستهجمعی به سینماها بکشانند؛ البته به شرطی که دیزنی با رنگ پوست شخصیتهای کودکی مردم بازی نکند و به روال طبیعی کارها را پیش ببرد!